niniloveman

اردیبهشت و اومدن نینی ناز من تو دل مامانیش...خدایااااااااااا شکرت

  سلام جیگر مامانی.خوبی عشق و مامان بابا.معلومه که جای شما خوبه. بعد از گذروندن ماههااااااااااااااا بلاخره شما تشریف فرما شدی و چشم مامان و بابا و رو روشن کردی.هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا. درست همون ماهی که انتظار نداشتم و بیخیال شده بودم و باهات قهر کرده بودم.دیدی تو هم طاقت قهر مامانی رو نداری.قربونت برم. امروز صبح یعنی 30 اردیبهشت بعد از این که بابا رفت شرکت.من زود بلند شدم و بیبی چک گذاشتم.اولش منفی بود و منم کلی گریه کردم و از اسمون و زمین دلگیر. رفتم دوباره خوابیدم.ولی طاقت نمیاوردم و هر 5 دقیقه بلند میشدم و بیبی چک و نگاه میکردم.ولی نخیرررررررر خبری نبود.با اعصاب داغون بلند شدم و به کارهای روزمره ر...
15 تير 1392

سال نو مبارک...عشقم پس کی میای که عید با هم باشیم

  سال نو مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدایا آرزو میکنم که امسال سالی پر از سلامتی و شادی برای همه مردم دنیا باشه مخصوصا خانواده های خودم و همسرم. خدایا آرزو میکنم که در سال 92 همه زوج هایی که انتظار مادر و پدر شدن دارن زودتر یه نینی سالم و صالح و عاقل و زیبا بهشون هدیه کنی. خدایا انشالله که هر وقت من و همسرم هم لایق مادر و پدر شدن دونستی یه نینی سالم و صالح و عاقل بهمون هدیه کنی. ولی خدایا امیدوارم زیاد تو انتظار نمونیم.گرچه که فقط میخوام سالم باشه.                                           &nbs...
15 تير 1392

ماه چهارم انتظار(عزیز دل مامان اومد)

(روزها گذشت و دوباره وقت این رسیده بود که ببینم شما عشق مامان و بابا اومدی یا دوباره میخوای دل مامانی و بابایی بشکنی. البته این ماه اصلا امید ندارم خودم نمیدونم چرا انگار بازم میخواد منفی بشه.       این ماه خاله ی مامانی یعنی (خاله ی من ) اسباب کشی داشت و و چون 2 تا فنقل شیطون داره که یکشون 1 سالشه و یکی 6 ماهه از من خواست که برم فنقل هارو نگه دارم تا اون کاراشو بکنه.منم که عاشششقشونم رفتم.           من و خالم 3.5 سال فرقمونه برای همین بچه هاش مثل خواهرزاده هام هستم البته فعلا خواهرزاده واقعی ندارم. صبح که رفتم پیش خالم  گیر داده بود که برو بیبی چک بزار. (یعنی 23 مهر)    ا...
23 اسفند 1391

دکتر برای بار دوم(21 شهریور)

  مامانی جونم ماه سوم که شما نیومدی و مامانی کلی غصه خورد.ولی بابایی نمیدونم صبرش زیاده یا به خاطر من میگه اشکال نداره،میگه ماه بعد حتما نینی میاد تو دلت.ولی من خیلی نگران شدم و شب و روز پیش خودم میگم نکنه من مامان نشم. خلاصه تصمیم گرفتم که دوباره برم پیش یه دکتر دیگه و باهاش مشورت کنم.   با پرس و جوی زیاد از اشناها و خاله های نینی سایتی متوجه شدم که دکتر سید محمد محتسبی واقعا دکتر خوبیه.زنگ زدم وقت بگیرم گفت ابان ماه وقت داریم.این و که شنیدم شوکه شدم و ناامید. ولی این که میگن در ناامیدی بسی امید است واقعا درسته   خلاصه رفتم تو نینی سایت که تو همین حرف زدنها با دوستام متوجه شدم که یکی از بچه ها (که اسمش خاله دری...
23 اسفند 1391

تصمیم

سلام جیگر مامان. عزیزم میخوام کمی برگردم از عقب تر برات تعریف کنم:  مامانی وقتی درسش داشت تقریبا تموم میشد و خیالش کمی از بابت درس راحت تر شده بود دیگه با بابایی تصمیم گرفتیم که زندگیمونو قشنگ تر کنیم.میپرسی با کی؟خوب معلومه با شما عزیزم اخه بابایی خیلی نینی دوست داره ولی من میگفتم باید درسم تموم بشه.چون میخواستم به نینی جونم خوب رسیدگی کنم. خلاصه از اردیبهشت 91 مامانی رفتم دکتر که خودمو چکاپ کنم که مطمئن بشم سالمم و به امید خدا بتونم یه نینی سالم دنیا بیارم. از خرداد ماه دکتر به من و بابایی دیگه اجازه داد. من فکر میکردم که حالا که من  وبابایی سالم هستیم شما جیگر طلای مامان و بابا همون ماه اول زودی میای ت...
13 دی 1391

رفتی و مامان و بابایی رو تنها گذاشتی

امروز 29 مهر هست.بدترین روز تولد مامان . خدا جون من و لایق مادر شدن ندونست و تو رو تو روز تولدم ازم گرفت.باورم نمیشه.اصلا باورم نمیشه. حالا دیگه روز تولدم یاد بدترین خاطره عمرم میفتم.اخه چرااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟ خدایااااااااااااااااااااااا اخه چرا نینی نازمو ازم گرفتی. امروز خیلی گریه کردم خیلی ناله کردم مخصوصا که تنها هم بودم. از صبح درد کشیدم و خلاصه ساعت تقریبا 11 یا 12 بود که رفتی.همون موقع به بابایی زنگ زدم و گفتم.بابا مونده بود چی بگه و زود اومد خونه. کلی دل داریم داد و بغلم کرد.میگفت فدای سرت.مگه دنیا به اخر رسیده.هر چی باشه بابایی مرد هست و مردها گریه نمیکنن.ولی مشخص بود ناراحت شده. خوب بنده خدا ...
29 مهر 1391

شب تولد مامانی

امروز شب تولد مامانی هست و بابا قراره شب برام تولد بگیره. مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله نینی جونم هم که میان.بابایی از صبح همه چیز و مرتب کرد و بعد رفت بیرون یه کیک خوشمل برای من خرید.حسودی نکنی ها مامانی.چون بابایی 2 روز پیش برای شما هم یه کیک ناز خریده بود.یادته که؟ خلاصه شب تولد گرفتیم و کلی خوش گذشت و کلی عکس انداختیم.  عشق من انشالله وقتی شما به دنیا اومدی برای شما هم یه تولد بزرگ و خوشمل میگیریم. قربونت برم.بوس.  ...
28 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به niniloveman می باشد